سادگانه

ساخت وبلاگ
حدود یه هفته پیش، بعد از تقریبا سه ماه، تو حیاط رفتم و عمو رو دیدم. پرسید دلت تنگ نشده بود؟گفتم یه کم.خندیدن.گفتم برا خود کرمان یه کم. بیشتر برا شماها دلم تنگ شده بود.گفتن آره خب همون. وگرنه کرمان چی داره مگه. خود شهرش که چیزی نیست.‌از خیلی کرمونیا اینو شنیدم. که اصا این شهرو شهر حساب نمیکنن. بنظرشون چیز خاصی نداره و ارزش موندن نداره بدون آدمای توش. بیشترشون بخاطر یه آدمایی که ساکن اینجان، حاضر شدن که بمونن.من ولی نمیتونم به خیابون و کوچه و تابلوی مغازه ها و «شهر» بی تفاوت باشم.من با اختیار خودم اینجا زندگی نمی‌کنم، اما حالا که دارم زندگی میکنم، نمی‌تونم تماشا نکنم یا وابسته نشم.اگه از من بپرسی شهر کرمان چجور جاییه؟میگم یه شهری که خیابون و بیمارستان و مدرسه و ماشینای مدل بالا داره ولی این وسطا پناهگاهایی هم هست.هر از گاهی میون اینا یه یخچال کاهگلی سبز شده که میتونه نجات دهنده باشه. میتونه خستگی چشمو در ببره. من تا حالا تو این یه سال و نیم حتی دست به یکیشون هم نزدم، چه برسه به ایمکه واردشون بشم. اما دیدنشون قوت قلبه. یکیشون سر کوچه مونه. یه زورخونه ست. با یه فضای چند متری سنگفرش زیبا دورش.بعد میگم،ویژگی بعدی کرمون، ساختمونای رنگیه. بجز همه‌ی چیزایی که این روزا توی ساختمون سازی همه شیفته ش شدن، کرمان به رنگ اهمیت میده. من نمیتونم بگم توی شیراز یا تهران اینجوری نیست، اما میتونم بگم بیشتر از همه عمرم اینجا ساختمونای سبز و آبی و قرمز و طلایی و‌ نارنجی دیدم.اینا رو در حالی نوشتم که دلم برای شیراز تنگ شده و سفر.بچسبد به: دلبریای زندگی سادگانه...ادامه مطلب
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:50

امشب فرصت خوبی برای اینجا نوشتن بعد از مدتهاست.چون امروز روز خاصی بود.روزِ رفتن بود. و روزِ فهمیدن اینکه چقدر حالم با رفتن و نرسیدن بهتره تا رسیدن. و اینکه من امروز به یکی از چیزایی که مدتها میخواستمش رسیدم و دقیقا توی اوج، اونقدر غمگین بودم که ...همه جا غمه واسم و چاره ای جز زندگی مسالمت آمیز باهاش نیست.بچسبد به: من یه دچارم , دریمی سادگانه...ادامه مطلب
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:50

سه تایی نشسته بودیم و این آهنگ پلی شد.نصفه بود و یهو دقیقه‌ی یک و خورده‌ای پرید آهنگ بعد.صفورا فحش داد و خندید که «داشتم فک میکردم من الان چقد خوشحالم. داریم عکسای جذاب انسیه رو میبینیم، آهنگای جذاب زهرا داره پخش میشه و دارم چایی میخورم»انسیه پرید وسط حرفش که «داری چایی جذابتو میخوری» و خندیدیم.صفورا ادامه داد «آره و خودمم خیلی تو حال جذابی هستم و کاش این لحظه کش بیاد، که یهو آهنگه قطع شد :)) اینم شانس ماست»بعدش، دو بار آهنگ کامل رو گوش دادیم و هیچکس حرف نزد.اندازه‌ی ساعت‌ها غرق شدیم.بچسبد به: دریمی سادگانه...ادامه مطلب
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:50

نمیشه توی بیست سالگی از کسی بخواید به خواهرتون بگه خاله چون ناراحت میشه که به شما میگه خاله و اسم اون رو با «خانم» صدا میزنه. واقعا دیره. حتی اگر هم بگه، فقط کلمه خاله رو لوس کرده. در حالیکه شاید اون «خانم» رو قد یه خاله دوست داشته باشه.

 

سادگانه...
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48

دقیقا همیشه از این لحظه متنفرم. این لحظه‌ای که با یه قسمت سریال یهو به مشکل میخورم مثلا زیرنویس مشکل داره یا یه قسمت جا افتاده یا هرچی، بعد یه حواسپرتی اعصاب خوردکن میاد وسط به کمکش، مثلا اینکه فلشم یه جورایی خراب شده و من توی یک لحظه معدم از استرس به هم میپیچه و خسته میشم و میخوام هیچکدوم رو حل نکنم. یه تیکه شکلات میذارم تو دهنم تا ازش لذت ببرم و به خودم مسلط شم اما ده ثانیه بعد به خودم میام و میفهمم قورتش دادم و‌ هیچی حس نکردم. دقیقا از همین لحظه متنفرم هربار. 

 

سادگانه...
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48

نامه ی شما تازه به من رسیده است. از اعتماد تامّی که نسبت به من ابراز داشته اید و نزد من گرانبهاست سپاسگزاری می کنم و جز این کاری از من بر نمی آید. درباره ی چگونگی شعرهای شما چیزی نمی گویم زیرا هیچ اهل سادگانه...ادامه مطلب
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48

به معنای واقعی کلمه زمان رو گم کردم. متوجه گذر زمان نمیشم. هر از گاهی از یکی میشنوم که چند شنبه ست، گاهی ساعت رو نگاه میکنم اما واقعا نمیدونم کجای زمانم.

سادگانه...
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48

وقتی زمان رو با چیزایی بگذرونی که خط کش دارن، دقیق و منظم میگذره.مثلا یه فیلم میبینی و میگی «خب پس یک ساعت و چهل و هفت دقیقه و بیست ثانیه گذشته از وقتی دیدن فیلم رو شروع کردم». یا «خب این آهنگ تموم شد سادگانه...ادامه مطلب
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48

فکر کنم این تغییر ساعت خواب وزغ درون رو گیج کرده و امروز خواب مونده :))

سادگانه...
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48

همه چیز از وقتی واقعا خراب شد که تصمیم گرفتم خودمو‌ کنترل کنم.

سادگانه...
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 5:48