1368.شب بخیر،روزِ پر از اتفاق!

+ امشب رفتیم تیک آف رو دیدیم.بنظرم خیلی فیلم قشنگی بود.از لهجه و تند حرف زدنا و دیالوگا بگیر تا موضوعو هدف و متن داستان و فلان.و یه حس تاثیر که تا تیتراژ نرفته بود اشک نداشتم ولی بشدت شوک شدم و با رفتن تیتراژ چشمام قرمز شد.یه حسی شبیه قلقلک تو دلم که نمیفهمیدم چمه.فقط تاثیر بود.تاثیری که توضیح دادنی نیس.

+ فردا هم که خب :)) باید زودترم بیدارشم و الان بعد ده شب میخوام این ساعت بخوابم که بتونم پاشم :))

+ خندوانه هم که امشب انقد خندوندمون که انرژی م چندصد برابر شد.

+ از آلا و زهره هم کلی انرژی مثبت گرفتم.

+ تو ذهنم مدام بین سه نفر دعواست و هی همدیگه رو هل میدن عقب جلو میکنن.سرفیس،گوشی،دوربین.

نمیدونم کدومو باید بذارم اولویت.

+ چن روز پیش بعد از مدتها درِ عطر انجل ای که خاله چن سال پیش برام سوغاتی اورده بود و بوی وانیل میده رو باز کردم و مست شدم از بویی که انگار بوی خاطره هام بود :)

+ فک میکنم یه دوست جدید پیدا کردم.که با هم قبیله ایاش فرق داره واقعا.

+ امشب آلا گفت "زنده باد سادگانه!" و من گفتم "خدایا من چقد خوشبختم که همچین وبلاگی دارم"

+ آقای مجنون شما دوست خوبی هستین.

+ امشب میخوام سعی کنم آرامش خوابمو خودم روبراه کنم :)

بچسبد به: دلبریای زندگی , دیگه چه خبر , اتفاقها را هل بدهیم سادگانه...