+ غیر از همه اتفاقای امشب، خب واقعا ارزوم بود برم سپیدان :(
+ اونوختا بابام وختی وسط گریه میخندوندمون، میگف "عیی وایی حالا گریه و خنده ت قاطی شد چیکار کنیم. بیا گریه ها رو بریز تو این جیبت، خنده ها تو اون جیب." و هزار جور ماجرا سر این خنده و گریه قاطی شده در میاورد که ما دیگه یادمون میرف چیکار میکردیم قبل از این حرفا؟
+ دوباره...
سادگانه...برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 210