1077

ساخت وبلاگ
 یه چیزایی روم تاثیر گذاشته بود و باعث شد که پنجشنبه با پیش اومدن چن تا چیز خی لی کوچیک و احمقانه ناراحت و کلافه بشم.بعد هی اون چیزا کوچیکتر شدن و من هی از چیزای احمقانه تری کلافه و اشفته شدم تا اینکه آخرش تو یه نقطه از شب در حالیکه داشتم با قسم برا مامانم توضیح میدادم که چیزی نشده،گریه م گرفت.

وختی بهش فک میکنم ، هیچ نتیجه یا چیز خاصی نقش نمیبنده تو ذهنم.

اصلا این چه معنی ای میده که تو یهو سر هیچی که پیش نیومده گریه ت بگیره؟

وختی بهش فک میکنم فقط یه سردرگمی رو یادم میاد.

+ احتمالا شما هم باورتون نمیشه ولی اونروز نه روز خاصی بود نه اتفاق خاصی افتاد.ما همه دور هم بودیم.زیبا رفته بود اختتامیه سوگواره ی کانون،مامانبزرگم که عمل تیروئید داشت از بیمارستان برگشت و ما همه مون دور هم بودیم.یه عالمه شوخی با بابابزرگم کردیم.صبحونه پیتزا خوردیم.ناهارو مامان و خالم دونفری درست کردن.با محسن و علی اکبر چندییین ساعت ماشین بازی کردیم.ولی من سر چارتا چیز مضحک...

+ جدا دارم میخندم الان از فکرش.

+ و بعد به این فکر میرم که اون حال بد چجوری پیش اومد؟نکنه من خودم تلقینش کردم؟ولی غیرممکنه من با تلقین گریه م بگیره.

+ دنیای عجیبی شده :))

سادگانه...
ما را در سایت سادگانه دنبال می کنید

برچسب : 1077 the end,1077 the bone,10776 wilshire blvd,1077 buffalo,1077 playlist,10777 north fwy,1077 wivk,10777 nall ave,1077 gorge blvd,10777 westheimer rd, نویسنده : msadeganea بازدید : 170 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:03