من هنوز فاکتور کافه تار و پود رو توکیف پولیم نگه داشتم. فاکتور اون سالادی که بعد از متری شیش و نیم خوردم و بارون از سقف کافه میریخت تو غذام. همون روزی که بعد از بهمان تنها راه افتادم تو خیابون و نمیدونستم کجا میرم، فقط نمیخواستم برم خونه.
فاکتوره خیلی کمرنگ شده ولی هنوز شعر حافظو زیرش میشه خوند:
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
فاکتور اون قهوه فرانسه ای که بعدش تیک اوی گرفتم و زیر بارون تو خیابون ازادی گرمم کرد رو ندارم ولی.
برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 141