نگار هنوز نمیدونه دلتنگی چیه. امشب وقتی فیلم آهنگ خوندمون با شیرین و مامان خودش و هممون باهم رو دید توی گوشیم، نفهمید دلش تنگ شده. فقط بغض کرد و نتونست هیچ جمله معنی داری بگه. بعد جوری گریه کرد که وقتایی که دلش پیچ میده ودرد میکنه گریه میکنه. بعد گف بریم ماشین آهنگ بذاریم. و بعد دیگه فیلمو فراموش کرد و فقط گریه کرد و فقط من حواسشو پرت کردم و دوباره یادش افتاد و دوباره گریه کرد.
نگار جانم عزیز دلم، امشب از اولین تجربه های تو درمورد دلتنگی بود. کاش اونقد بهت سخت نگذشته. و خبر بد اینکه قرار نیست این مثل دلدرد، دفعه بعد هم همین شکلی باشه که تو بتونی متوجهش بشی و ازش نترسی. دلتنگی درسته خیلی شبیه دل پیچه میمونه، اما هربار به یه شکلی نمود پیدا میکنه و خیلی لعنتی تر از این حرفاس و شاید یه روز بزرگ شی و بیست سالت باشه اما مثل همین یک سالگیت از دلتنگ شدن بترسی. فرقش اینه که گریه کمتر میکنی.
عزیز دلم :)
۵ اردیبهشت ۹۸
۱۲:۰۷
نمیدونم بقیه چطورن ولی تو خونواده ما، بچه ها تا یه سنی خیلی سخت و به ندرت حاضر میشن با تلفن حرف بزنن. ما فک میکنیم بخاطر اینه که دلتنگ میشن. و خوب نمیتونن موقعیت رو درک کنن و فقط صدا رو میشنون و نمیدونن کسیکه اونور خطه کجاست. نمیتونن درک کنن که چرا نیست پیششون. صداش رو میشنون و این کمکی به رفع دلتنگیشون نمیکنه هیچ، بیشترش هم میکنه.
حالا منم مثل نگار و شیرین و بقیه شدم. هی از زیر حرف زدن و چت کردن و ارتباط داشتن باهاشون در میرم. چون دلتنگم و نمیتونم این دلتنگی رو هندل کنم. نمیتونم با چت کردن برطرفش کنم. و بعدش مث یه بچه غمگین میشم.
۴ دی ۹۸
۱۲:۰۵
برچسب : نویسنده : msadeganea بازدید : 158